چه روزگاری بود من افتاده بودم بین یه مشت عرق خور ادم جرات هم نمیکرد چیزی بگه
احمقها سواد دینی نداشتند بعد حس میکردند تفکر برترند و هر کس دین داره مشکل داره
چه روزگاری بود من افتاده بودم بین یه مشت عرق خور ادم جرات هم نمیکرد چیزی بگه
احمقها سواد دینی نداشتند بعد حس میکردند تفکر برترند و هر کس دین داره مشکل داره
چهارسالی که تو اون محیط کاری بودم خیلی بهم سخت گذشت یک مشت حیوون که از کل زندگی فقط رابطه با جنس مخالف رو یاد گرفته بودند.
یکی هم دم محل کارم بود که از یه طرف دم از نماز و خدا و ... میزد از طرف دیگه انتظار داشت من با جنس مخالف رابطه داشته باشم، از یه طرف میگفت حواست به نمازت باشه از یه طرف میگفت وقتی رفتی سر یه کاری اگه بهت گفت حقوقت چه قدر بوده تو ۵ تومن بذار روش.
هنوز اثر بودن تو اون فضا درونم هست.
تعداد صفحات : -1